وقتی روت غیرتین...[به خاطر گزارش ها پاک شد!]
#استری_کیدز #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین
•پاک شده بود دوباره میزارمش
آخر این مراسم هم مثل بقیه مراسم ها همه گروه ها روی استیج اومدن و با طرفداراشون خدافظی میکردن، بعضی از آیدل ها با هم دیگه دست میدادن و در حد چند ثانیه ای حرف میزدن. همینطور که کنار اعضا قدم برمیداشتی و برای استی ها دست تکون میدادی دستی شونه لختت رو لمس کرد. به پشتت برگشتی تا اون فرد پیدا کنی که...
× یونجون!
یونجون: آه بعد از مدتها! واقعا خوشحالم بلاخره تونستم ببینمت
×*لبخندی زدی و آهسته گفتی* منم همینطور
به سرتاپات نگاهی کرد و بعد لبخندی زد
یونجون: تو واقعا روز به روز زیبا تر میشی*مکثی کرد* و البته خوش صدا تر
×یااا داری خجالتم میدی
سوبین: یونجون بیا دیگههه
نگاهی به لیدر گروهشون کرد
یونجون: خب فکر کنم باید بریم، بیا بعدا یه جا هم رو ببینیم
سری تکون دادی و بعد از خداحافظی باهاش به سمت اعضا رفتی...
•گذشت زمان،خوابگاه•
بعد از اینکه لباساتو عوض کردی توی هال کنار بقیه اعضا نشستی، البته که اونجا فقط فلیکس و هیونجین بودن.
همونطور که توی اکسپلور گوشیش پر از فیلم تو و یونجون شده بود با نگاهی آغشته به خشم بهت نگاه کرد؛ هر چند که تو متوجه نشدی اما فلیکس به خوبی متوجه عصبانیت هیونجین شده بود.
= هی چیزی شده؟
به شونش زد و آهسته گفت. هیونجین هم بدون مکث صفحه نمایش گوشیش رو جلوی صورت پسر گرفت و سکوت کرد.
× میگم نظرتون چیه فردا که آخر هفتست شام بریم بیرون؟
جوابی ازشون نشنیدی ولی ادامه دادی.
× این هفته سخت کار کردیم و به شخصه واقعا بهش نیاز دارم*مکثی کردی و نگاهتو بهشون دادی* البته مطمئنم شماهم موافقین.
سکوتشون اذیتت میکرد پس...
× هی دارم با شماها حرف میزنم!
با این حرفت هر دو نگاهشونو بهت دادن، میتونستی عصبانیتشونو حس کنی.
×چیزی شده؟
فلیکس گوشی رو از دست هیونجین کشید و به سمت تو گرفت.
= نمیدونم تو بگو.
با دیدن اون فیلم و نوشته روش سرتو به دو طرف تکون دادی.
×*آهی کشیدی* اونا همیشه میخوان حرف در بیارن.
÷ مطمئنی فقط حرفه؟
× منظورت چیه؟
÷*با چشماش به صفحه نمایش اشاره کرد* نگاهشو به خودت نمیبینی؟
= پسره رسما داره براندازت میکنه!
× دارین زیادی بزرگش میکنین. یونجون فقط دوستمه و منم باهاش چند ثانیه حرف زدم
هیونجین پوزخند صدا داری زد و از جاش بلند شد که متقابلا فلیکس هم از جاش بلند شد و بهت نزدیک تر شدن.
÷ فلیکس*مکثی کرد* فکر کنم باید به دخترمون یه درس درست و حسابی بدیم!
÷ البته ممکنه یکم درد داشته باشه...
•پاک شده بود دوباره میزارمش
آخر این مراسم هم مثل بقیه مراسم ها همه گروه ها روی استیج اومدن و با طرفداراشون خدافظی میکردن، بعضی از آیدل ها با هم دیگه دست میدادن و در حد چند ثانیه ای حرف میزدن. همینطور که کنار اعضا قدم برمیداشتی و برای استی ها دست تکون میدادی دستی شونه لختت رو لمس کرد. به پشتت برگشتی تا اون فرد پیدا کنی که...
× یونجون!
یونجون: آه بعد از مدتها! واقعا خوشحالم بلاخره تونستم ببینمت
×*لبخندی زدی و آهسته گفتی* منم همینطور
به سرتاپات نگاهی کرد و بعد لبخندی زد
یونجون: تو واقعا روز به روز زیبا تر میشی*مکثی کرد* و البته خوش صدا تر
×یااا داری خجالتم میدی
سوبین: یونجون بیا دیگههه
نگاهی به لیدر گروهشون کرد
یونجون: خب فکر کنم باید بریم، بیا بعدا یه جا هم رو ببینیم
سری تکون دادی و بعد از خداحافظی باهاش به سمت اعضا رفتی...
•گذشت زمان،خوابگاه•
بعد از اینکه لباساتو عوض کردی توی هال کنار بقیه اعضا نشستی، البته که اونجا فقط فلیکس و هیونجین بودن.
همونطور که توی اکسپلور گوشیش پر از فیلم تو و یونجون شده بود با نگاهی آغشته به خشم بهت نگاه کرد؛ هر چند که تو متوجه نشدی اما فلیکس به خوبی متوجه عصبانیت هیونجین شده بود.
= هی چیزی شده؟
به شونش زد و آهسته گفت. هیونجین هم بدون مکث صفحه نمایش گوشیش رو جلوی صورت پسر گرفت و سکوت کرد.
× میگم نظرتون چیه فردا که آخر هفتست شام بریم بیرون؟
جوابی ازشون نشنیدی ولی ادامه دادی.
× این هفته سخت کار کردیم و به شخصه واقعا بهش نیاز دارم*مکثی کردی و نگاهتو بهشون دادی* البته مطمئنم شماهم موافقین.
سکوتشون اذیتت میکرد پس...
× هی دارم با شماها حرف میزنم!
با این حرفت هر دو نگاهشونو بهت دادن، میتونستی عصبانیتشونو حس کنی.
×چیزی شده؟
فلیکس گوشی رو از دست هیونجین کشید و به سمت تو گرفت.
= نمیدونم تو بگو.
با دیدن اون فیلم و نوشته روش سرتو به دو طرف تکون دادی.
×*آهی کشیدی* اونا همیشه میخوان حرف در بیارن.
÷ مطمئنی فقط حرفه؟
× منظورت چیه؟
÷*با چشماش به صفحه نمایش اشاره کرد* نگاهشو به خودت نمیبینی؟
= پسره رسما داره براندازت میکنه!
× دارین زیادی بزرگش میکنین. یونجون فقط دوستمه و منم باهاش چند ثانیه حرف زدم
هیونجین پوزخند صدا داری زد و از جاش بلند شد که متقابلا فلیکس هم از جاش بلند شد و بهت نزدیک تر شدن.
÷ فلیکس*مکثی کرد* فکر کنم باید به دخترمون یه درس درست و حسابی بدیم!
÷ البته ممکنه یکم درد داشته باشه...
۲۷.۱k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.